وقتی شکنجه گر تویی، شکنجه اشتباه نیست..

ساخت وبلاگ

امروز صبح به قدری ناامید بیدار شدم که یک لحظه با خودم فکر کردم آیا هیج وقت ناامیدتر از امروز بودم؟ همونجور که زیر پتو بودم و دلم نمی خواست از زیر پتو بیرون بیام یادم اومد که آره! بارها ناامیدتر از امروز بودم و اون روزا رو گذروندم. شاید این خاصیت آدمه، که آفریده شده تا فقط بگذره؛ هم از روزای خوب، هم از روزای سخت. 

آدم   وقتی   تو روزای سخت قرار می گیره ناخودآگاه دنبال سختی ها و روزای سخت دیگران می گرده تا به خودش بقیولونه که اون خوشبختره یا کسانی هستن که تونستن با روزای بد دست و پنجه نرم کنن، پس اونم باید بتونه یا استدلالایی اینچنینی..

امروز صبح وقتی ناامید از خواب بیدار شدم یاد اون افتادم، یاد روزای اخرش، همون روزایی که دائم باید آزمایش می داد و انتظار برای جواب هر آزمایشش کشنده تر از یک مرگ ناگهانی بود.

یاد روزایی افتادم که با گریه به مادرش می گفت چرا برام دعا نمی کنی؟ مگه نمی گن دعای مادرا پیش خدا مستجابه؟ یاد استیصال مادرش افتادم وقتی شب و روزش زجه و زاری کردن به درگاه خدا بود. آخرش وقتی دید خدا دعای سلامتی بچه شو مستجاب نمی کنه، وقتی درد و رنج بچه شو دید، گفت خدایا ببرش و خدا بردش..

امروز همه ی اینا قبل از نماز صبح مثه یه نوار ضبط شده از ذهنم گذشت..

می دونی!؟ درد رو از هر طرف بخونی درده!

عشقای مجازی...
ما را در سایت عشقای مجازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6shaatoot6 بازدید : 365 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 19:15