بهزادشون اینا...!

ساخت وبلاگ

امشب بنا به دلایلی به فرمان مادر باید تو هال می بودم و جلوی چشم مکرمه می پلکیدم که چپ و راست جویای احوالم باشن! خندوانه که شروع شد امر فرمودن بشین ببین قشنگه.
یادم نمیاد اخرین بار کی تلویزیون دیدم. ولی چاره ای نبود نشستیم به دیدن خندوانه، ینی خوابیدیم!
نمی دونستم سبکش اینقد تغییر کرده. چند بار گذری یه چیزایی دیده بودم ولی دنبال نکرده بودم. اعتراف می کنم خوشمان آمد مخصوصا از اون پسره که اسمش بهزاد بود. به شکل بانمکی مسخره بود. از اونجایی که اگه از یه کسی یا یه چیزی خوشم بیاد باید ته توی قضیه شو در بیارم، پیجشو تو اینستا هم یافتم: behzadghadyanloo@
اونجا هم کپشنا و پستای بانمک مسخره ای می ذاره و جالب اینکه چهرش منو یاد یه نفر می نداخت!
گروهشون باحال بودن. هرچی هم گروهیش قضیه رو جدی گرفته بود این با دلقک بازیه خودش خوش بود!
فقط نفهمیدم یک عدد ادم جدیه یا یک عدد ادم شوخ. شاید اگه حرف نمی زد و مسخره بازی در نمیاورد چهره یه ادم جدی رو می داشت، فیلسوفی، شاعری چیزی!
فک کنم یه کم دیر شروع به دنبال کردن خندوانه کردم. گویا آخراشه یا کلا تموم شد، نمی دونم. به هر حال!

کماکان رو به روی مادر خفته ایم. البته دکتر خانم فاف جان(!) گفتن ما سرما خوردیم، هرچند بیشتر شبیه از کت و کول افتادگانیم|:

عشقای مجازی...
ما را در سایت عشقای مجازی دنبال می کنید

برچسب : بهزادشون,اینا, نویسنده : 6shaatoot6 بازدید : 191 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 4:06