شب بی روزن

ساخت وبلاگ

من اونقد مومن نیستم که بگم تک تک واجبات و دونه دونه ی محرمات رو رعایت می کنم یا اونقد دلم پاکه که صدام مستقیم می رسه به خدا.
خودم می دونم چه اندازه گناهکارم و تا چه حد ستمکار.
واقعا نمی دونم بهشتی که خدا وعده داده یا جهنمش چطوریه!؟ از جهنم خدا نمی ترسم و در آرزوی بهشتشم نیستم، فقط از خدا می ترسم و دلم می خواد انسان خوبی باشم تا دوستم داشته باشه، هرچند تلاشم بی نتیجه باشه.
ولی به نظرم نه بهشت و نه جهنم نباید یک مکان باشن. اونا یه حالتن، یه حال و هوا! همون جایی که سه چهار سال پیش برام شبیه بهشت بود حالا شده جهنم.
وقتی اونجام حالم خوب نیست. از ثانیه ثانیه هایی که اونجام متنفرم. از جایی که نمی تونم خودم باشم و از بس پشت سرم بد گفتن که یه آدم مزخرف ازم ساختن، یه جوری که کسی ندونه فکر می کنه پلیدتر از من وجود نداره.
دارم می رسم به ترس های اول سال. بهشون گفتم من از اینا می ترسم. من از ابروم می ترسم. اینکه به راحتی پشت سرم دروغ بگن. اینکه ابرو واسم نذارن. من نمی تونم مثه اونا باشم، مقابلشون کم میارم.
گفتن فکر کن وجود نداره. محلش نذار.
نگفتن حالا من محلش نذارم، مگه اون بی خیال میشه!؟


خدایا تو از حال بنده هات آگاهی، مگه نه!؟ تو خدایی..

+ بنویس از ما به سکوت و صدا..

بنویس_ چارتار

عشقای مجازی...
ما را در سایت عشقای مجازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6shaatoot6 بازدید : 219 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 1:23