روزی که جنگیدیم

ساخت وبلاگ

تمام در و دیوار دفتر پره از جمله های قشنگ که با قلم درشت نوشته شده. " پشت سر خودش یکی از همین کاغذا زده که روش نوشته: " این نیز بگذرد." پرده های دفتر با رومیزی ها، رنگ دیوار و حتی ساعت دفتر سته. دیوارا پارسال رنگ شده. صندلیا همه یک دست و سالمه. یه دفتر شیک و مرتب.

دیروز آقای "الف" پیام داد فردا از اداره میایم. گفت اگه می تونی همه مشکلاتو لیست کن و از همه معلما امضا بگیر. 

همه مشکلاتو نوشتم. با دبیرا هماهنگ کردم هرکی می تونه فردا بیاد بریم مدرسه، هرکی هم نمی تونه یا بیاد خونمون زیر برگه رو امضا کنه یا برگه رو براش ببرم امضا کنه. به امضای همشون احتیاج داشتم. این تو بمیری از اون تو بمیری ها نبود. زده بودیم به سیم آخر.

صبح خیلی زود اومدن. همزمان باهم رسیدیم ولی صبر کردیم اول اونا برن، بعد ما رفتیم. مدیر هنوز نیومده بود. یه ربع بعد از اونا رسید. وقتی رسید که تمام مدرسه رو زیر و رو کرده بودن و همه جا رو بازرسی.

تو دفتر جلسه تشکیل شد. یه جلسه سه ساعته ی پر تنش. یه جاهایی صدای دو طرف بحث اینقد بلند می شد که اگه کسی نمی دونست یه درصد احتمال نمی داد اینجا دفتر یه مدرسه ست و اینایی که دارن دعوا می کنن همکار و رئیس و مرئوسن!

کار به جایی رسید که همه حتی اون مسئولی که این خانمو برای مدیریت معرفی کرده بود به اشتباه خودشون پی بردن ولی انگار جرات ندارن یا این خانم یه پارتی کلفت داره که نمی تونن کاری کنن و بردارنش.

چه دروغ هایی که گفته نشد و چه قسم هایی که خورده. یه جاهایی وقاحت این خانم به جایی می رسید که دهن هممون باز میموند.

بعد از جلسه بچه های یک کلاس یه نامه نوشتن و دادن به رئیس. منم نامه ای رو که دیروز نوشته بودم دادم بهشون.

جنگ سختی رو شروع کردیم ولی باید تا آخرش پیش بریم.

اون خانمم بی کار ننشسته. شمشیرو از رو بسته و نمی خواد کوتاه بیاد. نمی دونم آخرش چی میشه ولی بترسید از آدم تازه به دوران رسیده و سلیطه و کسی که ظاهر قشنگی داره و باطن کثیف! ما که دیگه اب از سرمون گذشته..

عشقای مجازی...
ما را در سایت عشقای مجازی دنبال می کنید

برچسب : جنگیدیم, نویسنده : 6shaatoot6 بازدید : 230 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 19:20