پاییزانه

ساخت وبلاگ

فکر می کردم خیلی طول می کشه تا دوباره حوصله ی نوشتن و ثبت روزنوشتام بیاد سراغم ولی خب با اینکه روحم سنگینه و یه نقاب لبخند رو لبم دوباره می نویسم.
دیروز حدودا ساعت دو مریم زنگ زد میای بریم بهشت بلال بخوریم. گفتم بچه ها که پایه نیستن. گفت من و تو می ریم مهرناز اینا دو سه ساعت دیگه میان. حوصله نداشتم ولی گفتم خب بریم. گفت 5 دقیقه دیگه دم در خونتونم|:
بدو بدو آماده شدم رفتیم به سمت خونه باغ برادرش.
در حیاطو که باز کرد یه پاییز خسته اومد به استقبالمون. کلی برگ درخت گردو زمینو فرش کرده بود.
اول گفتیم تا هوا روشنه بریم عکس بگیریم. رفتیم باغ های اطراف خونشون.

بعد برگشتیم برگارو جمع کردیم. لابه لاشون دنبال گردو گشتیم. بعد زغال آماده کردیم تا بلال درست کنیم. سر بزنگاه همچین اساسی خورد تو ذوقمون که برابری می کرد با یه شکست عشقی اساسی! بلالا خراب شده بود.

گفتم اینهمه زغال درست کردیم پاشو بریم ببینیم دور و بر بلال دارن که خب گویا فصلش تموم شده یا چی که پیدا نکردیم.
تقریبا ساعت 7 مهرناز و اکیپش اومدن.
اکیپ شنگول تر از اینا زاده نشده! دو ساعت سیرک راه انداختن. بعد گفتن پاشیم شام بریم بیرون. تازه یه برنامه عکس پاییزه هم واسه فردا گذاشتن.
شام برگشتیم کویر. اول قرار بود پیتزا بخوریم. بعد گفتن حالا که قراره فردا ناهار بریم بیرون به فلافل بسنده کنیم. آخرم منو بردن یه فست فود کثیف بندری بخوریم. یه بندری با قارچ و پنیر و نوشابه خریدیم 6 تومن!! ( فقط سرامیکای کفو |:  )

خودشون می دونستن من چقد حساسم هی اذیتم می کردن.
شب اومدم خونه اینو واسم فرستادن:


امروزم سه تا ماشین پر رفتیم با دوربین 4 میلیونی(!) عکس پاییزه بگیرن خانما(:

بعدم یه ناهار توپ.

خلاصه اینجوری پاییزو سر می کنیم...

+ عکس پروفایل سه سال آینده هممون تامینه(:

عشقای مجازی...
ما را در سایت عشقای مجازی دنبال می کنید

برچسب : پاییزانه, نویسنده : 6shaatoot6 بازدید : 214 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 19:20